محل تبلیغات شما
موبایل قدیمی‌ام را روشن کردم تا مگر شماره بنده‌خدایی را که نگرانش هستم، و خوابش را دیدم و توی خوابم حال خوبی نداشت، پیدا کنم. پیدا نکردم. امروز صبح نوت‌های گوشی را باز کردم و خواندم. نوشته‌های قدیمی. از سه، چهار، پنج سال پیش. وقتی توی شرکت حاجی کار میکردم. آن سال سخت. (که البته سخت‌ترین‌اش نبود). موج‌ها می‌ایند و می‌روند. روز آخری که توی ان شرکت ماندم برق رفت. فقط برق ساختمان ما. می‌خواستم از ماجراهام آنجا رمان بنویسم.

ادایش را درنمی‌اورم فقط دارم زور خودم را می‌زنم.

A presentation to a nice, (seems also) googooly source of G&B

به تو خود را مدیونم

توی ,شرکت ,برق ,پیدا ,سال ,بنویسم ,موج‌ها می‌ایند ,نبود موج‌ها ,سخت‌ترین‌اش نبود ,البته سخت‌ترین‌اش ,می‌ایند و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

توتال کیک بوکسینگ استان تهران سردار سلیمانی